آ
ا
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
فَرهام
/farhām/
(اوستایی) نیک اندیش. [از واژهی (اوستایی) «فرایوهومت»].
فَرِهان
/farrehān/
(فره + ان (پسوند نسبت))، منسوب به فره، با شکوه و بزرگ.
فَرهمند
/farremand/
1- دارای شکوه و وقار؛ 2- (به مجاز) خردمند و دانا، دارای فر، نورانی و با شکوه.
فرهنگ
/farhang/
1- پدیدهی کلی پیچیدهای از آداب، رسوم، اندیشه، هنر، و شیوهی زندگی که در طی تجربهی تاریخی اقوام شکل میگیرد و قابل انتقال به نسلهای بعدی؛ 2- قاموس و لغتنامه؛ 3- (در گفتگو) به معنی ادب، شعور یا تربیت اجتماعی؛ 4- (در قدیم) به معنای علم و معرفت، عقل و خرد، تدبیر و چاره.
فَرهود
/farhud/
(عربی) 1- کودک پرگوشت و خوب صورت؛ 2- مرد درشت اندام.
فروتن
/forutan/
آن که خود را از دیگران برتر نداند، آن که خودپسند نیست، متواضع.
فُرود
/forud/
1- (به مجاز) فرا رسیدن؛ 2- (در قدیم) پایین، نشیب، سرازیری، قرار گرفته در مرتبهی پایین از جهت مقام؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر سیاوش از «جریره» دختر پیران ویسه، که بر اثر زخم شمشیر رهام کشته شد.
فروردین
/farvardin/
1- فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان؛ 2- در آیین زرتشتی یکی از فرشتگان موکل به روز نوزدهم هر ماه شمسی (فروردین روز)؛ 3- ماه اول هر سال شمسی (فروردین ماه).
فروز
/foruz/
1- افروختن، فروزیدن؛
2- (در قدیم) به معنای روشنایی و نور.
فروزان
/foruzān/
آنچه بر اثر سوختن روشنایی دهد، فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناک، درخشنده.