آ
ا
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لالهزار
/l.-zār/
1- زمینی که در آن لالهی فراوان روییده باشد؛ 2- (به مجاز) چهرهی سرخ و لطیف.
لاوین
/lāvin/
(اَعلام) نام یکی از مناطق مرزی غرب ایران.
لطافت
/le(a)tāfat/
(عربی) 1- لطیف بودن، نرمی؛ 2- طراوت و زیبایی؛ 3-(در قدیم) مهربانی، لطف، رأفت؛ 4- ظریف و حساس بودن؛ 5- (در قدیم) (به مجاز) نغزی و خوشایندی.
لطفالله
/lotfollāh/
(عربی) 1- بخشش پروردگار؛ 2- (اَعلام) امیر [461-762 قمری] سربداری خراسان، که پس از کشته شدن حیدر سربداری بر تخت نشست، ولی او هم پس از یک سال و چند ماه کشته شد.
لَطیف
/latif/
(عربی) 1- نرم و خوشایند، ظریف و زیبا؛ 2- ملایم و خوش آهنگ؛ 3- (به مجاز) چابک و ماهر در نواختن؛ 4- حساس؛ 5- از نامها و صفات خدا؛ 6- (در قدیم) خوشگوار؛ 7- (در قدیم) (به مجاز) معشوقِ ظریف و زیبا؛ 8- سنجیده و دقیق و بدیع؛ 9- نکته سنج؛ 10- (در حالت قیدی) (درقدیم) (به مجاز) با ظرافت و مهارت.
لَطیفه
/latife/
(عربی، لطیفة) 1- (به مجاز) حکایت یا عبارت کوتاه و خنده آور که برای شادی و خنداندن دیگران گفته می شودا؛ 2- (به مجاز) نوعی شیرینی نرم و لطیف که خمیر آن را از شکر و کره یا روغن، آب و تخم مرغ تهیه می کنند و در وسط آن هم خامه می ریزند؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) سخن کوتاه حاوی نکته ای بدیع، نکته ی سنجیده و جالب؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) امر بسیار دقیق و ظریف که قابل درک است ولی قابل تعریف نیست؛ 5- (به مجاز) (در فلسفه ی قدیم) چیز غیر مادی چنان که روح؛ 6- (در قدیم) لطف، رحمت؛ 7- (در قدیم) (به مجاز) زبده، برگزیده؛ 8- (در فلسفه ی قدیم) لطیف.
لَعبا
/la‛bā/
(عربی) (مؤنث اَلْعَب)، زیباترین.
لُعبت
/lo‛bat/
(عربی) 1- زن زیبا روی و خوش اندام؛ 2- (در قدیم) هر چیز بسیار جالب و شگفت انگیز؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) بت و صنم؛ 4- (در قدیم)(به مجاز) هر یک از سنگهای گران بها یا هر کدام از احجار کریمه.
لعیا
/la‛yā/
(معرب از عبری لیا = لیئه = خسته) 1- خسته؛ 2- (اَعلام) نام زن حضرت یعقوب (ع). + ن.ک. لیا.
لِقا
/le‛qā/
(عربی) 1- (در قدیم) دیدار، ملاقات، چهره، صورت؛ 2- (در تصوف) پیدا شدن استعدادی در دل سالک تا حق در آن ظاهر شود.