آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر
... 171 172 173 174 175  ... 
فَراز
/farāz/
1- جای بلند، بلندترین بخش از جایی، بلندی، باز؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) خوبی و خوشیِ حال و وضع؛ 3-دارای وضع رو به بالا؛ 4- (به مجاز) خوب، خوش.
فرامرز
/farāmarz/
1- آمرزنده (دشمن)؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پسر رستم، که پس از کشته شدن پدرش به کین خواهی او برخاست، شاه کابل را کشت و شغاد را به آتش کشید. بهمن پسر اسفندیار او را کشت؛ 2) فرامرز: آخرین امیر [433-443 قمری] سلسله‌ی بنی کاکویه در اصفهان که به دست طغرل سلجوقی برکنار شد؛ 3) فرامرز ابن خداداد: [قرن6 هجری] مؤلف یا گردآورنده‌ی داستان سمک عیار.
فَرانه
/farāne/
پروانه، فرانک، فرانق.
فرانک
/farānak/
(= فرانگ) 1- به معنی پروانه؛ 2- (اَعلام) 1) نام دختر برزین و زن بهرام گور؛ 2) (در شاهنامه) نام مادر فریدون پادشاه کیانی در داستان‌های ملی.
فَربد
/farba(o)d/
(فر = شکوه و جلال + بد/-bad/،/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول))، 1- نگهبان یا محافظِ شکوه و جلال؛ 2- (به مجاز) دارای شکوه و جلال.
فَرتاش
/fartāš/
(دساتیر) وجود که در برابر عدم است. (از بر ساخته‌ی فرقه آذرکیوان ـ برهان. چ معین.)
فَرَج
/faraj/
(عربی) 1- به دست آمدن وضعیت مناسب یا مورد علاقه در کار؛ 2- گشایش در کار و از میان رفتن غم و رنج.
فَرَج‌الله
/farajollāh/
(عربی) گشایش خدا، گشایش و فراوانی از سوی خدا.
فَرجاد
/farjād/
(دساتیر) فاضل و دانشمند. (از برساخته‌های فرقه‌ی آذرکیوان ـ حاشیه‌ی برهان چ. معین)
فَرجام
/farjām/
سرانجام، عاقبت، پایان.
... 171 172 173 174 175  ...