آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر
... 151 152 153 154 155  ... 
طَیبه
/tayyebe/
(عربی) (مؤنث طیب)، ی طیب.
ظاهر
/zāher/
(عربی) 1- آشکار، نمایان؛ بخش آشکار، هویدا، یا بیرونی از هر چیز یا هر شخص در مقابلِ باطن؛ 2- (اَعلام) 1) ظاهر: ابونصر محمّد ابن ناصر خلیفه‌ی عباسی [622-623 قمری]؛ 2) ظاهر: علی ابن منصور خلیفه‌ی فاطمی مصر [411-427 قمری].
ظریف
/zarif/
(عربی) 1- دارای اجزا یا ساختار نازک، باریک و همراه با ظرافت و تناسب؛ 2- ویژگی آن که (به ویژه زن) اندامی کوچک، ریز نقش، و متناسب یا حرکات و رفتاری همراه با ظرافت و نرمی دارد؛ 3- (به مجاز) دقیق یا شایسته‌ی توجه و باریک اندیشی؛ 4- دارای ظرافت، نرمی و تناسب؛ 5- (به مجاز) سنجیده و هوشمندانه؛ دارای ظرافت طبع، نکته سنج و نکته دان؛ 6- (به مجاز) بذله گو، شوخ، خوش زبان، شیرین گفتار.
ظریفه
/zarife/
(عربی) (مؤنث ظریف)، ظریف.
ظفر
/zafar/
(عربی) پیروزی، نصرت.
ظهیر
/zahir/
(عربی) 1- (در قدیم) پشتیبان، یاور؛ 2- (اَعلام) ظهیر فاریابی: [قرنِ 6 هجری] مشهور به ظهیرالدین طاهر ابن محمّد شاعر معروفِ ایرانی، که پس از سفر به خراسان، تبرستان و اصفهان، در تبریز اقامت گزید و در همانجا درگذشت.
عابد
/ābed/
(عربی) آن که بیشترین اوقات زندگی‌اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او می‌گذرانَد، عبادت کننده.
عابده
/ābede/
(عربی) (مؤنث عابد) (در قدیم) زنی که بسیار عبادت می‌کند. + عابد.
عابدین
/ābedin/
(عربی) (جمع عابد)، عابد.
عابِس
/ābes/
(عربی) 1- عبوس، اخمو، ترشروی؛ 2- (به مجاز) شجاع و بی باک؛ 3- (اعلام) 1) عابس مرادی [68 میلادی] از سرداران عصر اموی. در سال 49 به ریاست شرطة بصره رسید، سپس به جنگ دریایی گسیل شد و باز در سال 57 به مقام پیشین بازگشت و چندی نیز حاکم فُسطاط و قاضی و رئیس شرطة بصره بود تا درگذشت؛ 2) عابس ابن ابی شبیب، یکی از یاران نامی امام حسین(ع). او از مردان برجسته و برازنده ی شیعه و مردی دلیر، سخنور و پارسا از بنی شاکر بوده است.
... 151 152 153 154 155  ...