آ
ا
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
نام های پسر که با حرف «ب» شروع میشوند
بَصیر
/basir/
(عربی) 1- بینا؛ 2- (به مجاز) آگاه؛ 3- از نامها و صفات خداوند؛ 4- دانا، بیننده، روشن بین؛ 5-(اَعلام) 1) ابوعلی بَصیر کاتب، شاعر و مترسّل نابینای شیعی [قرن 3 هجری]؛ 2) حسین ابن علی بَصیر مشهور به ابن زکوم (زقوم) شاعر نابینای مادر زاد شیعی اهل حِلّه در عراق [قرن 13و 14هجری].
بِلال
/belāl/
(عربی) 1- آب و هر آن چه که، گلو را تر کند؛ 2- (اَعلام) ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیامبر اسلام(ص).
بِنیامین
/benyāmin/
(عبری) 1- یعنی پسر دست راستِ من؛ 2- (اَعلام) آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع) که پدرش (حضرت یعقوب) وی را بنیامین نامید. [درباره وجه تسمیهی بنیامین آمده است که مادرش، راحیل همسر محبوب یعقوب، به هنگام تولد وی درد و رنج بسیار متحمل شد، از اینرو فرزندش را «بن اونی» نامید که در عبری «پسر رنج من» معنا میدهد (البته معنای «پسر توانمندی من» نیز برای آن ذکر کردهاند). گفتهاند که راحیل، اندکی پس از ولادت فرزندش بر اثر سختیهایی که تحمل کرده بود، در گذشت. اما پدرش وی را «بن یامین» به معنای تحتاللفظیِ «پسر دستِ راست» نام نهاد، که بر پیروزی او در آینده نیز اِ شعار داشت. «بن یامین» را به معنای «پسر جنوب» نیز گفتهاند، زیرا او تنها پسر یعقوب بود که در جنوب یعنی کنعان زاده شد. همچنین نام او را «بن یمیم» گفتهاند، یعنی فرزند روزگاران؛ چون تولد او در سن پیری یعقوب بود. (نقل مطالب از دانشنامهی جهان اسلام ص 453].
بنیان
/bonyān/
بنیاد، آنچه باعث ماندن و پایداریِ چیزی است، اساس، پایه.
بَها
/bahā/
1- قیمت، ارزش؛ 2- (در عربی) درخشندگی و روشنی؛ 3- (به مجاز) فر و شکوه؛ 4- (اَعلام) بهاء زُهَیر، ابوالفضل ابن محمّد ابن علی مُهَلَّبی اَزدی (معروف به بهاء زهیر)، شاعر عرب در عصر ایّوبیان، [قرن 6 و7 هجری].
بَهاءالدین
(عربی) 1- آن که به آئین و دین خود ارزش دهد؛ 2- (اَعلام) 1) شیخ محمّد ابن حسین عاملی (منسوب به جبل عامل) معروف به شیخ بهائی، دانشمند بنام عهد شاه عباس صفوی؛ 2) بهاءالدین سلطان ولد عارف و شاعر [قرن 7 هجری]، فرزند جلالالدّین محمّد مولوی.
بَهادر
/bahādor/
(شکل فارسی و اردوی واژهی ترکی مفعولیِ «بغاتور» یا «باغاتور») 1- (در قدیم) دلیر، شجاع، قهرمان؛ 2-(اَعلام) نام چند تن از پادشاهان در روزگار گذشته.
بَهامین
/bahāmin/
فصل بهار، بهار.
بهبود
/behbud/
1- سلامت، تندرستی؛ 2- درست شدن، درستی، اصلاح.
بِهتاش
/behtāš/
(فارسی ـ ترکی) [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش(ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک.] 1- به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو؛ 2- ویژگی امیری که دارای اخلاق و رفتار نیکو باشد.