آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر
... 26 27 28 29 30  ... 
اِقبال
/eqbāl/
(عربی) 1- در باور عامه، آنچه باعث خوشبختی می‌شود؛ 2- بخت و طالع؛ 3- روی‌آوردن، روی‌آوردن دولت؛ 4-سعادت، نیک بختی و بهروزی؛ 5- (در احکام نجوم) بودنِ کواکب در وتدها که آن را دلیل نیک بختی می‌دانستند در مقابلِ ادبار؛ 6- (اَعلام) 1) عباس اقبال آشتیانی: [1275-1334 شمسی] محقق، ادیب و مورخ ایرانی، استاد دانشگاه و ناشر مجله‌ی یادگار. از آثار اوست: تاریخ مغول، ترجمه‌ی مأموریت ژنرال گاردان در ایران، یادداشتهای تِرِزل و طبقات سلاطین اسلام؛ 2) محمّد اقبال لاهوری: [1250-1317 شمسی] شاعر و متفکر پاکستانی که آخرین شاعر پارسی گوی شبه قاره‌ی هندوستان است؛ 3) اقبال آذر: [1275-1334 شمسی] موسیقیدان و خواننده‌ی ایرانی، اهل تبریز.
اَقدس
/aqdas/
(عربی) 1- پاکتر، پاکیزه‌تر، مقدس‌تر؛ 2- عنوانی احترام آمیز برای بزرگان یا مکان‌های مقدس.
اِقلیما
/eqlimā/
(معرب از یونانی) 1- (= اقلیمیا) (در قدیم) ماده‌ای که از گداختن برخی از فلزات مانند طلا و نقره به دست می‌آورند؛ 2- (اَعلام) نام دختر آدم(ع) که به نقل تاریخ در ازدواج هابیل بود.
اِل‌آی
/elāy/
(ترکی) 1- ماه ایل؛ 2- (به مجاز) زیباروی ایل.
اَلبرز
/alborz/
(پهلوی) 1- کوه بلند، کوه بزرگ؛ 2- (اَعلام) 1) رشته کوهی در شمال ایران به طول حدود 1000 کیلومتر که از ساحل باختری دریای خزر تا شمال خراسان امتداد دارد و بلندترین قله‌اش دماوند است؛ 2) نام پهلوانی افسانه‌ای.
اِلتفات
/eltefāt/
(عربی) توجه، نگرش؛ مهربانی، لطف.
اُلدوز
/oldoz/
(ترکی) (= اولدوز)، اولدوز.
اِلسا
/elsā/
(ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل.
اِلسانا
/elsānā/
(ترکی ـ فارسی) [ال = آل، شهر و ولایت، خویشی + سان (پسوند شباهت) + ا (الف اسم ساز)]، مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان.
اِلشن
/elšan/
(ترکی) شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه.
... 26 27 28 29 30  ...