آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر که با حرف «ک» شروع میشوند

1 2 3 4 5 
کِیخسرو
/key xosro(w)/
1- (به مجاز) (در قدیم) پادشاه بزرگ و والامقام؛ 2- (در پهلوی) «کی ‌نیک ‌نام»؛ 3- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) شاه داستانی ایران، پسر سیاوش و نوه‌ی کیکاووس، که پس از کشته شدن پدرش، نزد مادرش فرنگیس در توران بزرگ شد. گودرز سردار ایرانی او را به ایران آورد. او انتقام خون پدر را از افراسیاب گرفت و او را در کنار دریاچه‌ی چیچست کُشت. سرانجام با چند تن از پهلوانان به کوهی رفت و همگی در زیر برف ناپدید شدند؛ 2) کیخسرو نام سه تن از شاهان سلجوقی روم. غیاث الدین کیخسرو اول: شاه [588-597 ؛ 601-607 قمری]، که در سال 597 هجری برادرش سلیمانشاه دوم او را وادار به ترک سلطنت کرد، ولی با مرگ برادر دوباره تاج و تاخت را به دست آورد [حدود 601 هجری] در جریان کشور گشایی در آناطولی کشته شد. غیاث الدین کیخسرو دوم: شاه [634-643 قمری] که در جریان لشکر کشی به ارمنستان درگذشت. غیاث الدین کیخسرو سوم: شاه [664-682 قمری]، که در خردسالی به سلطنت رسید و امور سلطنت به دست معین الدین پروانه افتاد. به فرمان تگودار، ایلخان مغول کشته شد.
کِیسان
/keysān/
(کی+ سان (پسوند شباهت))، 1- همانند کی، مثل کی؛ 2- (به مجاز) از بزرگان، پادشاهان و سروران.
کِیقباد
/key qobād/
1- به معنی «کی محبوب و سرور گرامی»؛ 2- (اَعلام) 1) (= قباد) (در شاهنامه) شاه داستانی ایران، نخستین شاه از سلسله‌ی کیانیان و از تبار فریدون، که در البرز کوه به سر می برد. زال پس از مرگ گرشاسپ، رستم را به جستجوی او فرستاد و او را به پادشاهی خواند. او صد سال پادشاهی کرد و پایتختش شهر استخر بود. 2) کیقباد نام سه تن از شاهان سلجوقی روم. علاءالدین کیقباد اول: شاه [615-634 قمری]، که به وسیله‌ی پسرش مسموم شد و درگذشت. علاءالدین کیقباد دوم: شاه [حدود 643-655 قمری]، که چون خردسال بود، برادرانش با او در سلطنت سهیم شدند. هنگامی که عازم دربار ایلخان مغول بود، در راه کشته شد. علاءالدین کیقباد سوم: شاه [683 ؛ 692-693 ؛ 700-702 ؛ 704-707 قمری]، که سلطنت میان او و عمویش مرتب دست به دست می‌شد.
کِیهان
/keyhān/
گیهان، جهان، عالم، گیتی، مجموعه‌ی همه اشیا و پدیده‌های موجود در هستی، آسمان.
کیوان
/keyvān/
1- زحل، ز زحل؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) آسمان.
کیومرث
/ki(a)yomars/
(= گیومرت)، 1- زنده‌ی فانی. [جزء اول «گیو» و «گیه» به معنی جان و زندگی است و جزء دوم «مرتن» صفت است به معنی مردنی و در گذشتنی و به تعبیر دیگر مردم، چون بشر فانی است او را مردنی و درگذشتنی نامیده‌اند. (از پاورقی برهان ـ چ معین)] 2- معنی کیومرث در تاریخ بلعمی «زنده‌ی گویا» آمده است؛ 3- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) کیومرث: نخستین شاه سلسله‌ی پیشدادیان که 30 سال پادشاهی کرد. 2) (در اوستا) کیومرث: نخستین انسان. از نطفه‌ی او که بر زمین ریخت، مَشیه و مَشیانه به صورت مرد و زن پدید آمدند.
کِیکاووس
/key kāvus/
1- به معنی«دارای منبع فراوان»؛ 2- (اَعلام) 1) (= کاووس) (در شاهنامه) دومین پادشاه کیانی؛ که 160 سال پادشاهی کرد؛ 2) نام دو تن از شاهان سلجوقی روم. عزّالدین کیکاووس اول: شاه [608-615 قمری]؛ عزّالدین کیکاووس دوم: شاه [643-655 قمری]، که با برادرانش قلج ارسلان چهارم و کیقباد دوم در سلطنت شریک بود. پس از حمله‌ی مغول به بیزانس گریخت و پایان عمر را در آوارگی گذراند؛ 3) کیکاووس‌ابن اسکندر (عُنصُرالمَعالی) [حدود 412- حدود 480 قمری] نویسنده‌ی ایرانی و از امیران سلسله‌ی زیاریان، مؤلف قابوسنامه.
1 2 3 4 5