آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «ه» شروع میشوند

... 6 7 
هوشنگ
/hušang/
1- به معنی کسی که منازل خوب فراهم سازد؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) دومین شاه پیشدادی، پسر سیامک. یافتن آتش، برپا کردن جشن سده و استخراج آهن را یادگار او می‌دانند.
هوشیار
/hušyār/
(پهلوی) (= هوشیار، هشیوار) 1- کسی که دارای هوش است، باهوش؛ 2- عاقل، بخرد؛ 3- آگاه، بیدار؛ 4- زیرک؛ 5- (اَعلام) شهرت محمّدباقر هوشیار [1283-1336 شمسی] روان شناس ایرانی، از پشگامان روان شناسی تربیتی و بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روان شناسی در ایران.
هومان
/hu mān/
(= هومن)، ( هومن. 1-
هومن
/hu man/
(هو = خوب + من/ مان = اندیشه و روح) 1- دارنده‌ی روح خوب و نیک اندیش؛ 2- (اَعلام) نام پسر ویسه و برادران پیران و یکی از سرداران افراسیاب.
هونیا
/hu niyā/
(هو = خوب + نیا) 1- دارای نیای خوب، نیکوتبار، نیک نژاد؛ 2- (در پهلوی) (= هونیاک) به معنی خوب نیا، دارای اصل و نسب اصیل، منتسب به خانواده‌ای شریف؛ [مکنزی این واژه را در پهلوی مطبوع و لذت ‌بخش معنا کرده است].
هویدا
/hoveydā/
روشن، آشکار، نمایان، خوب پیدا.
هِيژا
/heyžā/
(کردی، hêžā ) گرامی، شایسته، گران‌بها.
هِیام
/heyām/
(عربی) دوست داشتن، ویژگی یا حالت کسی که از فرط عشق و غیرعشق شوریده است و نمی‌داند به کجا میرود.
هیبت‌الله
/heybatollāh/
(عربی) (نشانِ) شکوه و بزرگی خدا.
هَیثَم
/haysam/
(عربی) 1- جوجهی عقاب؛ 2- جوجهی کرکس؛ 3- (اعلام) 1) هَیثَم بن اَسوَد، ابوالعُریان، مَذحِجی [حدود 100 میلادی] خطیب و شاعر اهل کوفه و از اعیان آن شهر، وی در نزاع میان عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان به یاری عبدالملک برخاست و در لشکرکشی مَسلَمة بن عبدالملک به قسطنطنیه نیز همراه وی بود؛ 2) هَیثَم بن سَهل تُستَری [260-152 قمری] مُحدث مُعمَّر؛ 3) هَیثَم بن معاویه خراسانی [156 میلادی] از امرای عصر عباسی که اصل او از مردم خراسان بود و در سال 141 به حکومت طایف و مکّه منصوب شد وی مدت یک سال نیز امارت بصره را داشت.
... 6 7