آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «م» شروع میشوند

... 31 32 33 34 35  ... 
مُروارید
/morvārid/
1- (در مواد) توده‌ی سخت، گِرد، کوچک و درخشان به رنگ سفید نقره‌ای یا خاکستری مایل به آبی که در بعضی از صدفهای دریایی یافت می‌شود و از سنگهای قیمتی است، دُرّ، لؤلؤ؛ 2- (در گیاهی) نوعی گُل (گُلِ مروارید).
مُروت
/morovvat/
(عربی) 1- جوانمردی، مردانگی؛ 2- (در فقه) ملازمت عادات پسندیده و پرهیز از عادات مکروه و داشتن بزرگ منشی و بلند همتی.
مُرَوه
/moravah/
به معنی مُرَوَح است که بسیار خوشبو و معطر کننده است، خوشبوی شده، بوی عطر گرفته. [چنانچه این کلمه به فتح اول (مَروه) تلفظ شود محلی است که حاجیان در مراسم حج بین آن و صفا «سعی» می‌کنند که در اصطلاع عارفان صیانت نفس، حفظ دین، حرمت مؤمنان، جود به موعود و کارهای خود را با نظر عجب ننگریستن است].
مریم
/maryam/
1- (در گیاهی) گل سفید خوشه‌ای خوشبو و دارای عطر با دوام، و نیز گیاهی علفی، پایا و زینتیِ این گل که از خانواده‌ی سوسن است و پیاز دارد؛ 2- (اَعلام) 1) نام سوره‌ی نوزدهم از قرآن کریم دارای نود و هشت آیه؛ 2) [قرن اول میلادی] مریم عذرا مادر عیسی(ع) دختر عِمران و از نسل داوود؛ 3) مریم [قرن اول میلادی] از نخستین پیروان حضرت عیسی(ع)؛ 4) مریم مجدلیه: [قرن اول میلادی] بنا بر روایت های مسیحی زنی که به راه راست هدایت شد یا به وسیله‌ی حضرت عیسی(ع) از دیوانگی نجات یافت.
مَزدا
/mazdā/
(اوستایی) 1- به معنی دانا ؛ 2- (در ادیان) در آیین زرتشتی به خدا اطلاق می‌گردد، اهورامزدا.
مَزدک
/mazdak/
(اوستایی)(= مژدک) (اَعلام) مزدک: [قرن 6 میلادی] پسر بامداد است که گویند از استخر فارس بود و آیین«دریست دین»، را که قبلاً توسط زردشت بونده (بوندس) پسر خرگان پی افکنده شده بود رواج داد، و در زمان پادشاهی قباد [حدود 490 میلادی] دعوت خود را اظهار کرد و توانست او را به پذیرش آیین خود وادارد. بعدها اشراف و درباریان به سرکردگی انوشیروان، قباد را به ترک هواداری از مزدک واداشتند و مزدک را با بسیاری از پیروانش کشتند.
مَزید
/mazid/
(عربی) 1- افزونی، زیادی، بسیاری، فراوانی؛ 2- زیاد شونده، زیاد، افزون؛ 3- (به مجاز) باعث افزونی.
مُزَیَن
/mozayan/
(عربی) تزیین شده، آراسته. [این کلمه چنانچه مُزَیِن /mozayyen/ تلفظ شود به معنی «آرایشگر» است].
مژده
/možde/
خبر خوش و شادی بخش، بشارت، مژدگانی.
مژگان
/mož(e)gān/
1- مژه‌ها، موی پلک چشم؛ 2- (در اصطلاح عشاق) اشاره به سنان و نیزه و پیکان و تیر که از کرشمه و غمزه‌های معشوق به هدف سینه‌ی عاشق می‌رسد، دارد.
... 31 32 33 34 35  ...