آ
ا
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
نام های پسر و دختر که با حرف «ف» شروع میشوند
فَربد
/farba(o)d/
(فر = شکوه و جلال + بد/-bad/،/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول))، 1- نگهبان یا محافظِ شکوه و جلال؛ 2- (به مجاز) دارای شکوه و جلال.
فَرتاش
/fartāš/
(دساتیر) وجود که در برابر عدم است. (از بر ساختهی فرقه آذرکیوان ـ برهان. چ معین.)
فَرَج
/faraj/
(عربی) 1- به دست آمدن وضعیت مناسب یا مورد علاقه در کار؛ 2- گشایش در کار و از میان رفتن غم و رنج.
فَرَجالله
/farajollāh/
(عربی) گشایش خدا، گشایش و فراوانی از سوی خدا.
فَرجاد
/farjād/
(دساتیر) فاضل و دانشمند. (از برساختههای فرقهی آذرکیوان ـ حاشیهی برهان چ. معین)
فَرجام
/farjām/
سرانجام، عاقبت، پایان.
فَرح
/farah/
(عربی) شادمانی، سُرور، شاد شدن، شادمان گردیدن.
فرحانگیز
/f.-āngiz/
(عربی ـ فارسی) برانگیزندهی شادی، شادی بخش، مفرح.
فرحدخت
/f.-doxt/
(عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال.
فرحروز
/f.-ruz/
(عربی ـ فارسی) 1- آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است؛ 2- (به مجاز) خوشبخت و کامیاب.