آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر که با حرف «ع» شروع میشوند

... 11 12 
علیسا
/a.-sā/
(عربی ـ فارسی) (علی + سا (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار.
عَلیم
/alim/
(عربی) 1- دانا، آگاه، آن‌ که عملش محیط بر جمیع اشیاء باشد؛ 2- یکی از نام‌های باری تعالی.
عِماد
/emād/
(عربی) 1- ستون؛ 2- (به مجاز) آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه؛ 3- (اَعلام) عماد خراسانی: [عمادالدین حسن برقعی] متخلص به عماد از بهترین غزل سرایان معاصر.
عِمادالدین
/emādoddin/
(عربی) 1- تکیه گاه کیش و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) عمادالدین باکالیجار: شاه [415-440 قمری] دیلمی فارس، که کرمان و بغداد را هم تصرف کرد. با طغرل صلح کرد و دختر خود را به او داد؛ 2) عمادالدین پهلوان: اتابک لر بزرگ [626-646 قمری]؛ 3) عمادالدین دینار: (= ملک دینار) فرمانروای کرمان [583-591 قمری] از فرماندهان ترکان غز، که قدرت را از دست سلجوقیان کرمان بیرون آورد؛ 4) عمادالدین زنگی: اتابک موصل، [521-541 قمری] و بنیانگذار سلسله‌ی اتابکان موصل، که شمال عراق و شام را متصرف شد. به دست غلامان خود کشته شد. فرمانروایان آل زنگی از اولاد و نوادگان او بودند؛ 5) عمادالدین علی کرمانی: (= عماد فقیه) شاعر فارسی گوی ایرانی مقیم شیراز و از معاصران حافظ. مؤلف چندین مثنوی، از جمله: صفانامه، صحبت نامه، طریقت نامه، کتاب‌المعارف، محبت نامه؛ 6) عمادالدین محمّد اصفهانی: (= عماد کاتب) [519-597 قمری] ادیب و نویسنده‌ی ایرانی، که در شام اقامت گزید. از آثار اوست: خریدةالقَصر، در شرح حال شاعران عربی زبان قرن 6 هجری، نصرةالفِتره، در تاریخ سلجوقیان عراق و برق‌الشامی، در تاریخ شام، همه به عربی.
عِمادرضا
/e.-rezā/
(عربی) از نام‌های مرکب، ( عماد و رضا.
عَمار
/ammār/
(عربی) 1- مرد با ایمان، ثابت و استوار، صاحب حلم و وقار؛ 2- (اَعلام) 1) عمار یاسر: یکی از یاران پیامبر اسلام(ص)؛ 2) عمار موصلی: [قرن 5 هجری] چشم پزشک عراقی، مؤلف کتابی در عربی به نام المنتخب، در بیماریها، درمان و جراحی چشم، که مورد استفاده‌ی مؤلفان و پزشکان بعدی قرار گرفت.
عُمر
/omar/
(عربی) (اَعلام) 1) عمر ابن خطاب: [قرن اول هجری] دومین خلیفه‌ی مسلمانان [13-23 قمری] و صحابی پیامبر اسلام(ص)، که در زمان او ایران، شام، فلسطین و مصر به تصرف مسلمانان درآمد؛ 2) عمر ابن سهلان: [قرن 6 هجری] دانشمند و فیلسوف ایرانی، مؤلف شرح رسالةالطیر ابن سینا (ترجمه)، رسالةالسنجریه، به فارسی و بصایر نصیریه، در منطق به عربی؛ 3) عمرابن عبدالعزیز: هشتمین خلیفه‌ی اموی [99-101 قمری]، که به پرهیزکاری و پیروی از سنت شهرت داشت، به اصلاح امور مالی پرداخت و نسبت به شیعیان بردباری در پیش گرفت؛ 4) عمر ابن فرحان: [قرن 1 و2 هجری] اخترشناس، معمار و مترجم ایرانی، از مردم طبرستان، ساکن بغداد، از طراحان شهر بغداد و مترجم کتابهای پهلوی به عربی.
عِمران
/emrān/
(عبری) (اَعلام) (= عَمرام) 1) نام پدر حضرت موسی(ع) به روایت تورات؛ 2) نام پدر حضرت مریم به روایت قرآن.
عَمید
/amid/
(عربی) 1- آن که منصب یا مقامی بزرگ دارد، رئیس، حاکم؛ 2- عنوانی برای مقامات حکومتی در دوره‌ی سامانیان و بعد از آن.
عنایت
/enāyat/
(عربی) 1- توجه به کسی همراه با مهربانی، مهربانی، لطف؛ 2- نیکی، احسان؛ 3- کمک، یاری؛ 4- (در تصوف) توجه خاص خداوند به سالک؛ 5- (در فلسفه‌ی قدیم) علم خداوند به نظام خیر کلی یا مصالح امور بندگان.
... 11 12