آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «ب» شروع میشوند

1 2 3 4 5  ... 
بَرمک
/barmak/
1- صورت دگرگون شده‌ی واژه‌ی سانسکریت پَرَه مَکه (پرمکا) به معنای رئیس، عنوان رئیس روحانی بودایی؛ 2- (اَعلام) نام جد وسر دودمان برمکیان، مقارن حکومت بنی امیه بر خراسان.
بُرنا
/bornā/
1- جوان؛ 2- (در قدیم) شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.
بُرهان
/borhān/
(عربی) 1- دلیل، حجت، حجت روشن، دلیل قاطع؛ 2- از واژه‌های قرآنی؛ 3- اصطلاحی در منطق و فلسفه؛ 4- (اَعلام) 1) نام پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام؛ 2) محمّدحسین ابن خلف تبریزی (برهان) فرهنگ نویس ایرانی [قرن 11هجری] ساکن هند و مؤلف برهان قاطع.
بُرهان‌الدین
/borhānoddin/
(عربی) 1- برهان دین، دلیل دین، حجت دین؛ 2-(اَعلام) لقب بسیاری از اشخاص در تاریخ.
برومند
/bo(a)rumand/
1- بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر؛ 2- قوی، رشید؛ 3- کامروا، کامیاب.
بَرکت
/bare(a)kat/
(عربی) 1- فراوانی و بسیاری و رونق؛ 2- خجستگی، یمن، مبارک بودن؛ 3- نعمت های موجود در طبیعت، چنان که نان.
بُرَیر
/borair/
(عربی) (اَعلام) 1) یکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) که او اول کسی است که بعد از حُر شهید شد؛ 2) ابن حقیر همدانی کوفی از زُهاد و عُباد و قاریان قرآن و پیشوای آگاهان به علوم قرآن و معلم آن که در خدمت به امام حسین(ع) جنگید تا به شهادت رسید.
بزرگ
/bozorg/
1- دارای اهمیت و موقعیت اجتماعی، برجسته، مشهور؛ 2- بزرگوار، شریف.
بزرگمهر
/b.-mehr/
(اَعلام) 1) طبق روایات نام وزیر فرزانه‌ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده اند؛ [برخی از خاورشناسان بزرگمهر را شخص بخصوص ندانسته بلکه عنوان و نام مقامی از مقامات کشور دانسته‌اند]؛ 2) شهرتِ منوچهر بزرگمهر مترجم و مؤلف آثار فلسفی در قرن 13و 14 هجری.
بَسام
/bassām/
(عربی) 1- بسیار تبسم کننده، خوشرو، خندان، گشاده روی؛ 2- (اَعلام) یکی از شاعران فارسی گوی پس از اسلام در زمان یعقوب بن لیث.
1 2 3 4 5  ...