آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «ش» شروع میشوند

... 11 12 13 14 
شیدخت
/šidoxt/
(شید= خورشید + دخت = دختر) 1- دختر خورشید؛ 2- (به مجاز) زیباروی.
شیدرخ
/šid rox/
1- آفتاب رو، درخشان رو؛ 2- (به مجاز) زیبا.
شیده
/šide/
(شید= خورشید + ه (پسوند نسبت)) 1- منسوب به شید؛ 2- خورشید، نور، روشنی، روشنایی؛ 3- (به مجاز) زیبارو.
شیردل
/šir del/
(به مجاز) دلیر، شجاع.
شیرزاد
/šir zād/
1- زاده شیر؛ 2- (به مجاز) دلیر و شجاع؛ 3- (در گیاهی) (شیرزاد) نام گیاهی که برروی تنه درختان می‌روید؛ 4- (اَعلام) شیرزاد: شاه غزنوی [قرن5 و6 هجری]، که پس از مدت کوتاهی به دست برادرش ارسلان کشته شد.
شیرو
/širu/
(شیر+ او/uـ/ = (پسوند نسبت))، 1- منسوب به شیر؛ 2- (به مجاز) دلیر و شجاع؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) 1) پسر گشتاسب، که همراه برادرانش، در جنگ با ارجاسپ تورانی کشته شد. 2) پهلوان تورانی، که در جنگ منوچهر با سلم و تور، به دست گرشاسپ پهلوان ایرانی کشته شد. 3) پهلوان ایرانی که همراه با قارِن پسر کاوه‌ی آهنگر، بر دژ آلانان دست یافتند و آن را ویران کردند.
شیرویه
/širuye/
(اَعلام) (در شاهنامه) 1) پهلوان ایرانی، پسر بیژن، که با چند پهلوان دیگر برای آوردن گشتاسپ به حلب رفتند. 2) قباد دوم، معروف به شیرویه: شاه [628 میلادی]، که پدرش خسرو پرویز را همراه با 17 تن از برادران خودش کشت و پس از 6 ماه سلطنت براثر مسمومیت کشته شد.
شیرین
/širin/
1- دارای مزه‌ی شیرینی؛ 2- (به مجاز) مطبوع، دلنشین و دلپذیر؛ 3- (به مجاز) زیبا؛ 4- (به مجاز) شیوا یا ادا شده با لهجه‌ای گوش نواز (سخن)؛ 5- (به مجاز) گرامی، عزیز، به طور دلپذیر، خیلی خوب، مطبوع و خوشایند شدن؛ 6- (در قدیم) (به مجاز) ارج و قرب پیداکردن، گرامی شدن؛ 7- (اَعلام) 1) همسر مسیحی و احتمالاً ارمنی خسرو پرویز، که داستان عشق خسرو پرویز و فرهاد به او در ادبیات فارسی معروف است و از جمله در شاهنامه و خسرو شیرین نظامی آمده است. 2) شیرین نام بخشی از رود هِلّه در مسیر عبور از برازجان.
شیرین‌دخت
/š.-doxt/
1- (شیرین + دخت = دختر)، دختر شیرین؛ 2- (به مجاز) زیبا، گرامی، عزیز.
شیفته
/šifte/
(صفت فاعلی از شیفتن)، آن که به کسی یا چیزی دل بسته است، عاشق.
... 11 12 13 14