آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «س» شروع میشوند

... 11 12 13 14 15  ... 
سلیمان
/soleymān/
(عبری) 1- پر از سلامتی؛ 2- (اَعلام) 1) حضرت سلیمان(ع): شاه و پیامبر یهود [حدود 972- حدود 932 پیش از میلاد] پسر و جانشین حضرت داوود(ع). کتابهای امثال سلیمان، کتاب جامعه، حکمت سلیمان و غزل غزلهای سلیمان در عهد عتیق به او منسوب است؛ 2) نام دو تن از شاهان صفوی. سلیمان اول: [1077- 1105 قمری] که در زمان او هلندیان بر جزیره ی قشم دست یافتند؛ سلیمان دوم: ملقب به سید محمّد، نوه‌ی دختری سلیمان اول که در سال 1316 قمری مخالفان شاهرخ افشار او را در مشهد به پادشاهی برداشتند، ولی 40 روز بعد هواداران شاهرخ او را گرفتند و کور کردند و دوباره شاهرخ را به سلطنت نشاندند؛ 3) نام دو تن از شاهان عثمانی. سلیمان اول: (= سلیمان قانونی) [926-974 قمری] که در زمان دولت عثمانی به اوج قدرت خود رسید و قانونهایی برای اداره‌ی کشور تنظیم شد؛ سلیمان دوم: [1099-1102 قمری] که دوران کوتاه سلطنتش به کشمکش با شورشیان و خواباندن شورشها سپری شد؛ 4) سلیمان ابن حکم: دوازدهمین خلیفه‌ی اموی اندلس [399-407 قمری] که توسط محمّد دوم خلع شد؛ 5) سلیمان ابن صرد: [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص)، از هواداران حضرت علی(ع) و امام حسین(ع). رهبر توابین کوفه، که در جنگ با ابن زیاد کشته شد؛ 6) سلیمان ابن قتلمش: (= سلیمان شاه) شاه سلجوقی عراق [قرن 6 هجری] که پس از چند تلاش ناموفق به شاهی رسید ولی سردارانش به زودی او را عزل کردند و ارسلان را به جایش نشاندند.
سَلیمه
/salime/
(عربی) (مؤنث سلیم)، ( سلیم. 1- ، 2- و 3-
سَلین
/salin/
(ترکی) 1- سیل مانند؛ 2- (اَعلام) نام رودخانه‌ای در آذربایجان که از منطقه قره داغ سرچشمه می‌گیرد.
سَلینا
/salinā/
(ترکی ـ فارسی) (سَلین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَلین، ، سَلین.
سَما
/samā/
(عربی) (در قدیم) آسمان.
سَمانه
/samāne/
1- (مخفف آسمان) یعنی سقف خانه؛ 2- نام پرنده‌ای کوچک که به آن در ترکی بلدرچین می‌گویند.
سَمر
/samar/
(عربی) 1- (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ 2- (به مجاز) مشهور و گفتار و سخن.
سَمرا
/samrā/
(عربی) زن گندمگون.
سُمران
/somrān/
(معربِ سمرکند) سمرکند یا سمرقند، که نام شهری است در ایران قدیم و هم اکنون جزء کشور ازبکستان است.
سَمن
/saman/
1- نام گیاهی (رازقی)، یاسمن؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) چهره‌ی سفید و لطیف و همینطور بوی خوش.
... 11 12 13 14 15  ...