آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «س» شروع میشوند

... 11 12 13 14 15  ... 
سَلامت
/salāmat/
(عربی) 1- سالم، تندرستی، صحت؛ 2- (در حالت قیدی) بطور سالم، در حال صحت؛ 3- (در قدیم) امنیت و آرامش، رستگاری.
سَلامه
/salāme/
(عربی) (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار یا هرمزان و همسر امام حسین(ع).
سُلدا
/soldā/
(ترکی) حامی، یاور.
سِلما
/selmā/
1- نام درختی؛ 2- (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
سَلمان
/salmān/
(عربی) 1- سالم و مبّرا از عیب و نقص و آفت؛ 2- (اَعلام) 1) سلمان فارسی [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص)، نخستین مسلمان ایرانی، که در پارسایی و پرهیزگاری او بسیار نوشته‌اند در زمان عمر والی مداین شد و در آن شهر درگذشت. 2) سلمان ساوجی [قرن 8 هجری] شاعر ایرانی، از مردم ساوه.
سَلمی
/salmi/
(عربی) (در گیاهی) نام گیاهی است؛ (اَعلام) زنی معشوقه در عرب و (به مجاز) هر معشوق را گویند.
سِلوا
/selvā/
(عربی) 1- (در گیاهی) گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم گلی؛ 2- هر چیز که تسلّی دهد؛ 3- انگبین، عسل.
سَلوی
/salvi/
(معرب از لاتین) (در گیاهی) 1- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده ی نعناع با برگ های کرک دار و گل هایی به رنگ آبیِ مایل به بنفش و به ندرت سفید شهد دار. برگ ها و سرشاخه های آن معطر و دارویی است؛ 2- مریم گلی. + ن.ک سِلوا.
سَلیله
/salile/
(عربی) (در قدیم) دختر، دخت، فرزندِ دختر.
سَلیم
/salim/
(عربی) 1- دارای قدرت تشخیص و داوری درست، سالم و بی‌عیب؛ 2- (در قدیم) آرام و مطیع، ساده دل و خوش‌باور؛ 3- (در حالت قیدی) در حال سلامت و به دور از هر گزند و آسیب؛ 4- (اَعلام) نام سه تن از شاهان عثمانی 1) سلیم اول [918-926 قمری] پدرش را وادار به کناره گیری کرد، برادرانش را کشت، ایرانیان را در جنگ چالدران شکست داد، مصر را به تصرف درآورد و عربستان را مطیع ساخت. 2) سلیم دوم [974-982 قمری] در زمان او قبرس و تونس تسخیر شد. 3) سلیم سوم [1203-1222 قمری] دو بار در جنگ با روسها شکست خورد، در زمان او مصر و آلبانی استقلال یافت. به دست ینی چریها کشته شد.
... 11 12 13 14 15  ...