آ
ا
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
نام های پسر و دختر که با حرف «س» شروع میشوند
سوینج
/se(o)vinj/
(ترکی) شادی.
سکینه
/sakine/
(عربی) 1- (= سکینت)، آرامش خاطر؛ 2- (اَعلام) [قرن 1و 2 هجری] دختر امام حسین(ع)، همسر مصعب ابن زّبیر. در مدینه وفات یافت.
حضرت سکینه« سلام الله علیها »
سکینه: در لغت به معنی وقار و آرامش و هیبت است . و نیز صفت مشبهه از ماده سکون است. و در آیه شریفه: «هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین» سکینه به معنی ایمان است. سکینه خاتون لقب دختر امام حسین ( ع) است که نام او «امینه» بوده است .
سکینه خاتون از زنان بزرگوار و بسیار عالم و فاضل در علوم دینی بویژه علم حدیث بوده است. و شعرا و فضلای فراوانی در خانه او حضور می یافتند و از خِرمَن علم و عرفان او بهره می جستند ، در حادثه کربلا حضور داشته و همراه عمه اش حضرت زینب «علیها السلام» در دوران اسارت حماسه ها آفرید و در افشای ماهیت یزید بن معاویه و شرح واقعه کربلا نقش بسزائی داشته است. بویژه بعد از خطبه عمه اش زینب ( س) در بازار کوفه لب به سخن گشود و آنچنان بر زخم ندامت کوفیان نمک پاشید که فریادشان به آسمان بلند شد. همچنین در مجلس یزید به تحقیر او و حاضران پرداخت که حضّار از صلابت نفس و ایمان استوار او دچار شگفتی شدند، حضرت سکینه ( س) بعنوان حکیمی آگاه به حوادث روزگار در ثبت و ضبط وقایع عاشورا نقش قابل توجه ای ایفا کرده است.
هر کس نام دخترش را «سکینه» بگذارد و شأن و جایگاه این اسم شریف را بشناسد و با احترام از آن یاد کند، آرامش و متانت و سعه صدر در وجود دخترش ملکه می شود و اگر کسی دچار اضطراب و دلهره است به این نام شریف توسل کند و ذکر «یا انیس و یا مونس» را تکرار نماید به آرامش قلبی سرشاری دست پیدا می کند . و شیطان و لشکریانش از پیرامون او و فضای خانواده اش دورمی شوند.
گر بدنبال صـفای سینـــه ای سینه پاک و بدون کینه ای
با سکینه ، کینه ها را پاک کن فضل او را زینت افلاک کن
با سکینه کینه ها را پاک کن فضل او را زینت افلاک کن
سیاره
/sayyāre/
(عربی) 1- (در نجوم) هر جرم آسمانی که در منظومهای به دور ستارهای میگردد، به ویژه هر یک از نُه جِرم آسمانیِ غیر نورانی و بزرگ که به دور خورشید میگردند؛ 2- (در قدیم) کاروان، قافله.
سیامک
/siyāmak/
1- دارای موی سیاه؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پسر کیومرث شاه پیشدادی که به دست دیوان کشته شد و پسر سیامک، (هوشنگ) انتقام او را گرفت؛ 2) پهلوان تورانی در جنگ یازده رخ، که به دست گرازه، پهلوان ایرانی کشته شد.
سیاوش
/siyāvo(a)š/
1- دارندهی اسب نر سیاه؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) شاهزاده ایرانی، پسر کیکاووس که چون به عشق نامادری خود سودابه پاسخ نداد، سودابه به او بهتان زد و او به توران زمین رفت و فرنگیس دختر افراسیاب را به زنی گرفت. سرانجام به فرمان افراسیاب کشته شد.
سیاووش
/siyāvuš/
(= سیاوش)، ( سیاوش.
سیپان
/sipān/
(کردی) 1- بلندی مانع باد؛ 2- کوهی که در همهی ایام برف داشته باشد؛ 3- (اَعلام) نام دو کوه در کردستان.
سیران
/seyrān/
(در قدیم) گردش و تفرج.
سیرانوش
/sirānuš/
[سیر (در پهلوی) راضی و خشنود + انوش= جاویدان]، خوشنودی و رضایتمندی جاودان.
سیروان
/sirvān/
1- عربی شده ساربان؛ 2- (اَعلام) (= آب سیروان) نام رودی در غرب ایران، در استانهای کردستان و کرمانشاه به طول 100 کیلومتر، که با نام سیروان سنندج در جنوب غربی سنندج سرچشمه میگیرد و با سیروان مریوان در جنوب شرقی مریوان مخلوط میشود و در پاوه با نام سیروان پاوه (حُلوان) جریان می یابد و سرانجام به دیاله در عراق میریزد.