آ
ا
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
نام های پسر و دختر که با حرف «خ» شروع میشوند
خُرّم
/xorram/
1- سرسبز و با طراوت؛ 2- شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ 3- فرخنده، مبارک.
خزال
/xazāl/
(عربی) با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه میرود.
خسرو
/xosro(w)/
(معرب پهلوی) 1- پادشاه؛ 2- (اَعلام) شاه سلسلهی اشکانی: [110-128 میلادی] که در زمان او ترایانوس (تراژان) امپراتور روم به ایران تاخت و تیسفون را گرفت، ولی با مرگ او جانشینش هادریانوس با ایران صلح کرد و غنایم جنگی را به ایران پس داد؛ 2) خسرو انوشیروان: شاه ساسانی ملقب به انوشیروان عادل؛ 3) خسرو پرویز: شاه سلسلهی ساسانی [590-628 میلادی] پسر و جانشین هرمز چهارم؛ 4) خسرو شاه: شاه سلسلهی غزنوی [547-555 قمری] که بر اثر حملهی غیاثالدین محمّد سام از پایتخت خود غزنین به لاهور گریخت و معزالدین محمّد سام به جایش بر تخت سلطنت نشست.
خشایار
/xašāyār/
1- دلیر، نیرومند؛ 2- (اَعلام) نام دو تن از شاهان هخامنشی 1) خشایارشای اول: شاه [485-465 پیش از میلاد] پسر و جانشین داریوش اول، که آتن را تسخیر کرد و آتش زد، در جنگ دریایی با یونان شکست خورد و به ایران بازگشت. 2) خشایارشای دوم: شاه ایران [424 پیش از میلاد] که پس از 45 روز پادشاهی به دست برادرش کشته شد.
خشنود
/xošnud/
1- خوشحال و راضی؛ 2- (در قدیم) قانع.
خِضر
/xezr/
1- (اَعلام) 1) پیامبری که بنا به روایات با شستشو در چشمهی آب حیات عمر جاودان یافته است. او پیوسته گرد جهان می گردد و درماندگان را یاری میکند و گاه بر برخی اولیا ظاهر میشود؛ 2) خضر اتابک لر کوچک [692-93 قمری] که به دست حسامالدین عمر کشته شد. 2- (در تصوف) خضر مقامی ممتاز دارد و راهنمای سالکان است.
خَضرا
/xazrā/
(عربي) (مؤنث اخضر) 1- به معني سبز، كبود، نيلگون، و آبي و سبز؛ 2- سبزهزار، چمن زار.
خَلف
/xalaf/
(عربی) 1- صالح، شایسته (فرزند)؛ 2- جانشین؛ 3- (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار؛ 4- (در قدیم) فرزند.
خُلود
/xolud/
(عربی) همیشه باقی ماندن، جاودانگی.
خلیل
/xalil/
(عربی) 1- دوست، دوست یکدل؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت ابراهیم(ع) در قرآن کریم. (سورهی نساء آیهی 125).