آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر که با حرف «ع» شروع میشوند

1 2 3 4 5  ... 
عابد
/ābed/
(عربی) آن که بیشترین اوقات زندگی‌اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او می‌گذرانَد، عبادت کننده.
عابدین
/ābedin/
(عربی) (جمع عابد)، عابد.
عابِس
/ābes/
(عربی) 1- عبوس، اخمو، ترشروی؛ 2- (به مجاز) شجاع و بی باک؛ 3- (اعلام) 1) عابس مرادی [68 میلادی] از سرداران عصر اموی. در سال 49 به ریاست شرطة بصره رسید، سپس به جنگ دریایی گسیل شد و باز در سال 57 به مقام پیشین بازگشت و چندی نیز حاکم فُسطاط و قاضی و رئیس شرطة بصره بود تا درگذشت؛ 2) عابس ابن ابی شبیب، یکی از یاران نامی امام حسین(ع). او از مردان برجسته و برازنده ی شیعه و مردی دلیر، سخنور و پارسا از بنی شاکر بوده است.
عادل
/ādel/
(عربی) آن که اعمال و رفتارش مطابق با عدالت، انصاف و قانون است؛ دادگر.
عارف
/āref/
(عربی) 1- (در تصوف) آن که از راه ریاضت و تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد؛ 2- آن که نسبت به چیزی آگاهی دارد، شناسنده؛ 3- دانا، آگاه، دانشمند؛ 4- (اَعلام) [1261-1312 قمری] تخلّص ابوالقاسم قزوینی، شاعر و موسیقیدان ایرانی، سازنده‌ی نخستین تصنیف‌های سیاسی و ملی. ده سال پایان عمرش را در همدان به حال تبعید گذراند. در جوار مقبره ابن سینا دفن شده است.
عاشور
/āšur/
(عربی) 1- عاشورا؛ 2- روز دهم ماه محرم که روز شهادت امام حسین(ع) است.
عاصِف
/āsef/
(عربی) 1- (در قدیم) تند، سخت، شدید؛ 2- باد تند و شدید، تندباد.
عاصِم
/āsem/
(عربی) 1- (در قدیم) نگه‌دارنده، محافظ؛ بازدارنده (از خطا)، منع کننده؛ 2- (اَعلام) 1) یکی از قُراء سبعه‌ی [قاریان هفت گانه] قرآن؛ 2) نام یکی از یاران امام کاظم(ع).
عاطِف
/ātef/
(عربی) 1- مهربان؛ 2- برگرداننده.
عاقِل
/āqel/
(عربی) 1- آن که از سلامت عقل برخوردار است؛ 2- آن که عقلش خوب کار می‌کند؛ 3- دارای بهره‌ی هوشی بالا؛ 4- خردمند.
1 2 3 4 5  ...