آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «ت» شروع میشوند

1 2 3 4 5 
تسنیم
/tasnim/
(عربی) 1- از ریشه‌ی «سنم» در لغت به معنای «بزرگ شدن کوهان شتر» و نیز «بزرگ و مهتر قوم گردیدن» است؛ 2- (اَعلام) طبق روایات چشمه‌ای در بهشت، مذکور در قرآن کریم. و (به مجاز) آب آن چشمه.
تقی
/taqi/
تقی ،در لغت به معنای پرهیزگار و پرهیزکردن و جمع آن اتقیاست (1) در قرآن کریم آمده است « تلک الجنه اللتی نورث من عبادنا من کان تقیا ( 2)بهشت را بندگانی که پرهیزگار و متقی باشند به ارث می برند . رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمود : « ان الله یحب الاتقیاء الاخفیا» (3)خداوند منان پرهیزگارانی راکه به نشان هستند دوست می دارد تقی ، لقب مام محمد بن علی نهمین امام شیعیان است .و القاب دیگر او «جواد»به معنی بسیار بخشنده است ، چرا که آن بزرگوار هر چه داشت در راه خدای را گذشت اخلاقی و عفو از روی صبر و شکیبائی دانست بطوریکه فرمود : «وبالتقوی فازالصابرون» (4) هر کس نام او « تقی» باشد و از روی تقوا و پرهیزگاری بذل و بخشش نماید و منتی بر دیگران نگذارد و نیت او طهارت باطن و تقرب به حق باشد و در این راه به نام و یاد امام جواد ( علیه السلام) توسل جوید ، بزودی آثار وبرکات آنرا در زندگی خود احساس خواهد کرد و در دنیا و آخرت از دعای خیر آن بزرگوار بهره مند خواهد بود. امام جواد ( علیه السلام )با وجود سن کم در مناظره های علمی بزرگ توسط مأمون عباسی دعوت می شذ بر غم نیت پلید آنان آنچنان در مباحث علمی و حکمی می درخشید که همه علمای مجلس در حیرتی عجیب فرو می رفتند و این در واقع درخشش حکمت و سرّ امامت بود که در لسان مبارک آن حضرت جاری می شد. هر که را سرمایه تقوا میشود فارغ از امیال دنیا می شود هر چه دارد میدهد در راه دوست چون جواد ازجود احیاء می شود(5)
تِلّی
/telli/
(ترکی) 1- موهای پر پشت و بلند، دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ 2- زباندار و سخنور.
تِلما
/telmā/
(عربی) گندمگون.
تَمنا
/tamannā/
(عربی) 1- آرزو؛ 2- خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع.
تَمیم
/tamim/
(عربی) 1- تمام و کامل؛ 2- استوار، سخت؛ (اَعلام) نام چند تن از صحابه و اشخاص در جهان اسلام.
تَندیس
/tandis/
1- مجسمه؛ 2- (در قدیم) بت، تصویر برجسته، تمثال؛ 3- (به مجاز) زیباروی.
تَهانی
/tahāni/
(عربی) (در قدیم) تهینت گفتن به یکدیگر.
تَهمتن
/tah(a)m tan/
1- (در قدیم) تنومند، قوی جثه، نیرومند؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) لقبِ رستم پهلوانِ داستانی شاهنامه.
تَهمورث
/tahmures/
(در اوستایی، taxmo urupa) (= طهمورث) 1- به معنی قوی جثه و نیرومند؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) شاه پیشدادی، معروف به دیوبند، که ریسندگی، بافندگی و اهلی کردن را به مردم آموخت.
1 2 3 4 5