آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر و دختر که با حرف «ج» شروع میشوند

1 2 3 4 5 
جهان ‌آرا
/j.-ārā /
(در قدیم) 1- زیبا کننده، زینت بخش و مایه‌ی زیبایی جهان؛ 2- (به مجاز) 1) بسیار زیبا؛ 2) آراینده‌ی جهان و نظم بخشنده به آن؛ 3- (اَعلام) شاهدخت گورکانی هند [1023-1092 قمری]، دختر شاه جهان،که دلبستگی شدید به تصوف داشت و در این باره کتابی به نام مونس‌الارواح به زبان فارسی نوشت و مسجد آگره از بناهای اوست.
جهان ‌آفرین
/j.-āfarin/
1- آن که عالم را خلق کرده است؛ 2- خدا.
جهان ‌بین
/j.-bin/
1- ویژگی آن که جهان را می‌بیند؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) چشم و دیده؛ 3- (در قدیم) 1) آنچه جهان را در آن می‌توان دید؛ 2) جهان نما.
جهان ‌ناز
/j.-nāz/
مایه‌ی افتخار جهان، فخر جهان.
جهان بخش
/j.-baxš/
1- (به مجاز) ویژگی آن که جهان تحت سلطه‌ی اوست و می‌تواند آن را به کسی ببخشد؛ 2- (اَعلام) از القاب رستم.
جهان‌تاب
/j.-tāb/
آنچه به جهان نور و روشنایی می‌دهد، عالم‌تاب، نور دهنده‌ی جهان.
جهان‌دخت
/j.-doxt/
دختر شهره در عالم.
جهاندار
/j.-dār/
1- جهان دارنده؛ 2- نگهبان جهان؛ 3- پادشاه؛ 4- مدبرِ امور جهان؛ 5- (به مجاز) بزرگ و قدرتمند؛ 6- (در قدیم) خداوند؛ 7- (اَعلام) شاه تیموری هند [1124-1125 قمری] که به فرمان پسرعمش فرخ سیَر کشته شد.
جهانگرد
/jahān gard/
آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می کند، سیاح، گردش گر.
جهانگیر
/jahāngir/
1- جهان گشا؛ 2- بسیار مشهور در همه‌ی جهان؛ 3-فراگیرنده‌ی عالم؛ 4- (اَعلام) 1) چهارمین امپراتور گورکانی هند [1014-1037 قمری]، که سخت تحت تأثیر همسرش نورجهان بود. با هندوها بردباری پیشه کرد و به تشویق هنرمندان و ادیبان پرداخت؛ 2) جهانگیر: (= جهانگیر ابن رستم) اتابک لر کوچک [تا سال 959 هجری]، که مدت فرمانروایی‌اش معلوم نیست؛ 3) جهانگیر: (= جهانگیر ترکمان) امیر سلسله‌ی آق قویُنلو [848-857 قمری] که برادرش اوزون حسن او را برکنار کرد و خود جایش را گرفت.
1 2 3 4 5