آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های پسر که با حرف «ن» شروع میشوند

1 2 3 4 5  ... 
نوبخت
/no(w) baxt/
1- (= جوان بخت) 2- (اَعلام) 1) از نام‌های دوران ساسانی؛ 2) نوبخت اهوازی نام ستاره شناس و مهندس نامور ایرانی در دربار منصور خلیفه‌ی عباسی، که در طراحی و نظارت بر ساختمان شهر بغداد شرکت داشت. او دو کتاب ریاضی را از زمان پهلوی به عربی برگردانید.
نوح
/nuh/
(عربی) 1- (در عبری) به معنی راحت است؛ 2- (اَعلام) 1) سوره‌ی هفتاد و یکم از قرآن کریم دارای بیست و نه آیه؛ 2) از پیامبران مذکور در عهد عتیق و قرآن، که بنا بر روایات چون مردم آموزشهای او را نپذیرفتند، خداوند به او فرمان داد برای خود کشتی بسازد و پیروانش را همراه با یک جفت از هر جانوری در آن جای دهد. آنگاه توفانی فرستاد که همه‌ی روی زمین را آب فرا گرفت، نوح و همراهانش پس از فروکش کردن توفان به روی زمین فرود آمدند؛ 3) نوح: نام دو تن از امیران سامانی. نوح اول: امیر سامانی [331-343 قمری]؛ نوح دوم: امیر سامانی [366-387 قمری]، که در 13 سالگی بر تخت نشست و تمام دوران او به جنگ با یاغیان گذشت.
نوذر
/no(w)zar/
(اَعلام) (در شاهنامه) نام پسر منوچهر یکی از پادشاهان کیانی که پس از او به سلطنت رسید و به دست افراسیاب گرفتار شد و با بیشتر سران لشکر کشته شد.
نورالدین
/nuroddin/
(عربی)، 1- نورِ دین؛ 2- (اَعلام) 1) نورالدین (= محمّدابن حسن) رییس اسماعیلیان الموت [561-607 قمری] که قاتلان پدر را کشت و کار او را دنبال کرد. به دست مخالفانش مسموم شد؛ 2) نورالدین ارسلانشاه: نام دو تن از اتابکان موصل. نورالدین ارسلانشاه اول: اتابک موصل [590-607 قمری] و از امرای آل زنگی، پدر عزّالدین مسعود دوم. نورالدین ارسلانشاه دوم : اتابک موصل [616-617 قمری] و از امرای آل زنگی، پسر و جانشین عزّالدین مسعود دوم؛ 3) نورالدین اسماعیل (= ملک صالح): اتابک شام و از امرای آل زنگی [569-577 قمری]، پسر نورالدین محمود زنگی، که صلاح الدین ایوبی او را از دمشق راند؛ 4) نورالدین محمود زنگی: [511-569 قمری] از امرای آل زنگی، پسر عمادالدین زنگی، بنیانگذار سلسله‌ی اتابکان شام، که مدتی حاکم حلب، حمص، حماة ، دمشق و بعلبک بود.
نورالله
/nurollāh/
(عربی) نور الهی، نور خدا.
نوروز
/no(w) ruz/
1- بزرگترین جشن ملی اقوام ایرانی که از نخستین لحظات سال نو آغاز می‌شود؛ 2- نام گلی (گل نوروز)؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) بهار؛ 4- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از الحان قدیم ایرانی.
نوری
/nuri/
(عربی ـ فارسی) (نور + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نور، مربوط به نور؛ 2- روشن و درخشان؛ 3- (در گیاهی) نوعی زردآلوی درشت و کشیده به رنگ زرد؛ 4-(در قدیم) نوعی طوطی.
نوژَن
/nužan/
(در قدیم) نوعی کاج، صنوبر.
نوشاد
/nušād/
1- (به مجاز) جوان نورسته‌ی شاداب؛ (اَعلام) نام شهر یا موضعی که خوبرویان در آن بسیار بوده‌اند.
نَوّاب
/navvāb/
(عربی) 1- (در قدیم) در دوره‌ی صفوی و قاجار عنوانی که به شاهزادگان و گاه به شاهان داده می‌شد؛ 2- (اَعلام) نواب صفوی (= سید مجتبی): [1334 شمسی] روحانی و فعال سیاسی مسلمان ایرانی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام. در سال 1334 همراه با چند تن از یارانش دستگیر و اعدام شد.
1 2 3 4 5  ...