آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
پسر و دختر
پسر
دختر

نام های دختر که با حرف «ف» شروع میشوند

1 2 3 4 5  ... 
فرّخ‌ناز
/f.-nāz/
1- ویژگی آن‌که خوشبخت و کامیاب است و دارای ناز و کرشمه است؛ 2- دارای ناز و غمزه و کرشمه‌ی خوب، خوش و موزون.
فرزانه
/farzāne/
دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند، دانا.
فرشته
/ferešte/
1- (در ادیان) موجودی آسمانی، عاقل، برتر از انسان و غیر قابل رؤیت که مأمور اجرای اوامر خداوند است و مرتکب گناه نمی‌شود، مَلَک؛ 2- (به مجاز) شخص دارای اخلاق یا رفتار بسیار نیک و پسندیده؛ 3- (به مجاز) دختر یا زن مهربان و زیبا.
فرشیده
/faršide/
(فرشید + ه (پسوند نسبت))، منسوب به فرشید، فرشید.
فُرصت
/forsat/
(عربی) 1- وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت؛ 2- (اَعلام) فرصت شیرازی: [1271-1339 قمری]، متخلص به فرصت، ادیب، شاعر، موسیقیدان و نقاش ایرانی عصر قاجار، مؤلف اشکال المیزان در منطق، آثار عجم در تاریخ، بحورالالحان در موسیقی آوازی و دیوان اشعار.
فَرگُل
/far gol/
نوعی پیراهن [برخاسته از فرنگ] که خوشایند و زیبنده و شکوه افزا بوده (است).
فَرناز
/far nāz/
[فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد، زیبایی و برازندگی + ناز = حالت یا رفتاری خوشایند و جذاب همراه با خودنمایی و اِکراه ظاهری، معمولاً برای جلب توجه دیگری، کرشمه و غمزه] 1-روی هم به معنای حالت و رفتار توأم با ناز و کرشمه و غمزه که موجب شکوه و جلال است و در بیننده شگفتی و تحسین پدید می‌آورَد؛ 2- ناز و غمزه‌ی زیبا و برازنده.
فَرنگیس
/farangis/
(اَعلام) نام دختر افراسیاب تورانی و زن سیاوش.
فَرنوش
/far nuš/
(دساتیر) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند. [از برساخته‌های دساتیر می‌باشد].
فَرنیا
/far niyā/
(فر = (در قدیم) (به مجاز) مایه‌ی جلال و شکوه + نیا = پدربزرگ، جد) (به مجاز) ویژگی آن که مایه‌ی جلال و شکوه نیایش می‌باشد.
1 2 3 4 5  ...